وقتی همه خواب بودیم
وقتی همه خواب بودیم

سعیده خورشیدوند با انتشار یادداشتی در پایگاه خبری خورشید جانان تصریح کرد: درست وقتی همه در خواب و یا مشغول زندگی عادی بودیم، مدافعان وطن در حال پاسداری از کیان میهن خواب به چشم نداشتند.
به گزارش پایگاه خبری زرک متن یادداشت به شرح زیر است:
بامداد شنبه پنجم آبان ماه ۱۴۰۳، حمله اسرائیل به بخشهایی از مواضع نظامی ایران در تهران، خوزستان و ایلام صورت گرفت اما به گواه بسیاری از صاحبنظران و رسانههای دنیا شدت این حمله بسیار ضعیف و نفوذناپذیری سامانه پدافندی ایران را به اثبات رساند.
از همان ساعات اولیه حمله و با انتشار تصاویر آن، واکنشها در رسانههای مختلف و در بین کاربران فضای مجازی آغاز و اعتراف به قدرت پدافندی جمهوری اسلامی در بسیاری از رسانهها فراگیر شد.
در این میان، واکنشهای کاربران ایرانی و عرب متمایز از مابقی بود. ترند شدن هشتکهایی از قبیل «ایران گنبد طلایی دارد»، «ارتش فدای ملت»، «وعده صادق۳»، «تعلل نمیکنیم» و ... بسیار مورد توجه قرار گرفت. اکثر کاربران ایرانی بر ضرورت پاسخ محکم ایران تاکید داشته و دارند.
اما در این فضای شلوغ مجازی، انتشار یک تصویر از آخرین چتهای گروهبان یکم «محمدمهدی شاهرخیفر» نیروی مستقر در گروه پدافند هوایی ماهشهر در فضای مجازی بسیار مورد توجه کاربران قرار گرفت.
او در آخرین لحظات در صفحه مجازی به دوست خود میگوید: «بگیر تخت بخواب ما بیداریم»
جملهای که دنیایی حرف برای گفتن دارد. جمله این شهید جوان، اعتماد و امنیت، غیرت و همت جوانان ایرانی را فریاد میزند.
درست وقتی همه در خواب و یا مشغول زندگی عادی بودیم، مدافعان وطن در حال پاسداری از کیان میهن خواب به چشم نداشتند. در ساعتهایی که ستارهها یکی یکی خاموش میشدند و آسمان رفته رفته در تاریکی مطلق غرق میشد؛ آنها اما منتظر بودند و شستشان خبردار شده بود که قرار است اتفاقی بیفتد در حالی که هیچ واهمهای به دلهایشان راه نداشت.
در چهارگوشه وطن، این دل تپیدنها برقرار بود و در گوشهای دیگر خانوادههایی بیقرارتر از همیشه، لحظات را به دلشوره میگذراندند؛ مثل همیشه، مثل همان بامدادهای وعده صادق ۱ و ۲، شبهای پرتلاطم دهه شصت، خانواده مرزبانان و مدافعان حرم، مردم مرزنشین، مادران چشمانتظار و ...
موشکهای دشمن از راه رسیدند، یکی یکی تا به عدد سی برسند، راهشان را دزدکی از آسمان همسایه یافته بودند، مقصدشان اما در هوشمندی و زیرکی پدافندی ایران، آشفته و گم میشد. به خیال خودشان به هدف زدهاند اما در واقعیت سراب نوش میکردند.
گروهبان جوان تلفن همراه را کنار گذاشت، پلکهایش روی هم نمیرفت؛ انگار پلکها از دل بیقرارتر شده بودند. با صدای پرتابه از جا برخواست و همه جانش را در کام وطن ریخت تا از خونش جوانههای امید بروید.
در گوشهای دیگر سه جوان دیگر همین وضع را داشتند و ترانه شهادت سر دادند در حالی که قهقهه مستانه در کامشان جاری بود.
و حالا نوبت به خانوادهها میرسد تا روایتگری کنند و درس استقامت بدهند. مادر «مهدی نقوی» در بروجرد سنگ تمام میگذارد، همسر، مادر و دختر جهاندیده و شاهرخی در ماهشهر و مادر منصوری در کرمانشاه هم همینطور. آنها در این یکسال بارها و بارها با دیدن تصاویر ویرانی خانههایی در غزه، آوارگی زنانی میان مدرسهها و بیمارستانهایی که دیگر امن نیستند، ضجههای کودکی که نیامده یتیم شده است، لرزش لبهای دخترکی که در لبنان برادرش را روی کول میکشد و مادرانه در کامش آب و غذا میریزد، مادری که داماد جوانش را میان گلوله و موشک بدرقه میکند و صدای صوت موشک نه تنها دیگر آشفتهاش نمیکند که موسیقی شبانه اوست، دیده اند و حالا نوبت سوگواری نه، سرافرازیشان رسیده که فرزندانشان را در راه مقاومت فدا کردهاند.
دختری در لنز دوربین زل میزند و اشک نمیریزد؛ چون نمیخواهد پدر شهیدش را بیازارد! کجای دنیا تصاویر این همه حماسه میسازند؟!
در این یکسال روزهای این چنینی در تقویم کم نبوده است، از طوفان الاقصی تا پرواز اردیبهشت، تشییع هنیه، سید مقاومت، سنوار و جهانی شدن او و تشییع روزانه زنان و کودکانی که روسیاهی مجامع جهانی را در بیغیرتی اثبات کردهاند.
اینجا ایران است، مرکز مقاومت، به وقت ایستادگی و نبض زمان هر روز برای یک رویداد جهانی که شکست و نابودی رژیم شیطانی کودککش صهیونیستی مقدمه آن است، تندتر و تندتر میشود و منجی سربازانش را یکی یکی از دامن مادران ایرانی، لبنانی، یمنی و فلسطینی برمیگزیند تا پایههای حکومت جهانیاش را بر آزادی بنا بگذارد.
حالا همه چشمها به پاسخ جمهوری اسلامی است. پاسخی که مقتدای مقاومت وعدهاش را دادند وقتی از بزرگنمایی و کوچکانگاری حمله منعمان کردند؛ وقتی تجاوز به حریم هوایی میهن را برنتابیده و متذکر شدند.
مقاله
یادداشت
گزارش
گفتگو