کرونایی رها در باد...
کرونایی رها در باد...
![](https://zerk.ir/sites/default/files/styles/medium/public/note-images/%D8%B1%D9%87%D8%A7%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A8%D8%A7%D8%AF_0.jpg?itok=ezDC4htP)
چند روز پیش در حال پیادهروی در شهرم بودم که نسیمی بهاری وزید، نگاهی از سر شوق برای آمدن بهار به آسمان انداختم که دستکشی رها در باد، برق از سرم پراند!
دستکش پلاستیکی یک بار مصرف که رها بودن و پروازش را در هوایی بهاری به رخ من میکشاند!
شوق آمدن بهار تبدیل به بغضی در گلو شد...
چقدر مشتاق بودم بدانم دستکش متعلق به چه کسی است! یک فرد بازاری، دکتر، دانشجو، کودک، نوجوان، پیر، کهنسال، یا یکی از هم سن و سالهای خودم!
جالب بود باد چنان دستکش را پر کرده بود انگار داشت برای مردم دست تکان میداد و پوزخند که من سرشارم از ویروس؛ و رها بالای سر شما!
با این همه فیلم و رسانه و روزنامه و هشدار چرا باید شاهد چنین صحنهای باشم!
همهی ما قربانی هستیم. قربانی ویروسی که علیرغم هشدارها وارد کشورمان شد و بیاذن و دعوت به تمام شهرهای ما سرک میکشد و خودنمایی میکند.
اگر بخواهیم از آموزش خرده بگیریم که همهمان آنقدر کلیپ و اخبار و هشدار در مورد این ویروس شنیدهایم که همه یک پا ویروسشناس شدهایم، پس چرا باید شاهد دستمالها و دستکش و ماسکهای رها شده در سطح شهرهایمان باشیم!
هر شهروند باید یک مأمور باشد. یک مأمور که تا عملکرد اشتباهی از دیگری دید با هشدار و نگاهی از سر دلسوزی دیگران را توجیه کند که کجای کار هستیم و چقدر باید هوشیارانه با ویروسی که مرز نمیشناسد، برخورد کنیم.
وظیفه حکم میکند بیشتر و بیشتر احتیاط کنیم؛ چرا که فقط ما نیستیم که ممکن است روزی با این ویروس دست و پنجه نرم کنیم؛ بلکه پرستاران و دکترهایی در بخشهای مراقبت ویژه هستند که روزانه خبر ابتلا و حتا مرگشان را میشنویم.
در برههای به قول همیشگی حساس کنونی هستیم و این بار خیلی حساستر...
هدف این نیست که اوضاع را بسیار وحشتناک توصیف کنیم؛ بلکه هدف همهی ما هشدار و هشدار است تا بیش از این شاهد جان دادن هموطنان عزیزمان نباشیم.
فاطمه عاله پور / زرک
مقاله
یادداشت
گزارش
گفتگو