داریوش جعفری؛ مردی که بیوقفه در کار آفرینش است
داریوش جعفری؛ مردی که بیوقفه در کار آفرینش است
پایگاه خبری زرک ـ کرمرضا تاجمهر*
داریوش جعفری اهل و ساکن کوهدشت لرستان است. او لیسانس گرافیکاش را از دانشکده هنرهای زیبا تهران گرفته و در کنار آن کار نویسندگی را در حوزهی کودک و نوجوان هم انجام میدهد.
اولین بار سالها پیش او را در نمایشگاه مطبوعات تهران دیدم که غرفهی زیبا و پر مخاطبی برای نشریهاش (پیشوک) دست و پا کرده بود و به واسطهی اشتراک نشریهاش، مخاطبان قابل توجهی از سراسر ایران داشت. همان زمان فهمیدم که همسرش نیز در کار صنایع دستی مهارت خوبی دارد و پسرشان نیز پا به پایشان فعالیت ادبی و هنری دارد. بعدها کار قصهگویی او را هم در جشنواره قصهگویی کانون پرورش لرستان دیدم و علاقه و ارادتم به او بیشتر شد.
وی مدیرمسئول «پیشوک» است که تنها نشریهی کودکان و نوجوانان در غرب کشور است.
داریوش جعفری که معلم است از همهی ظرفیتهایش استفاده میکند و در کنار فعالیتهای مورد اشاره به ترویج کتاب و کتابخوانی و قصهگویی هم میپردازد.
از آثار منتشر شدهی وی میتوان به «روباه دُم بور»، «کیکله را رو آب برد، دنیا رو خواب برد» اشاره کرد که همگی در حیطهی کودک و نوجوان هستند و البته سبک و سیاق خاص خودشان را دارند. «مجموعه داستان ۱۳» هم مجموعهای از داستانهای کوتاه او برای بزرگسالان است.
جعفری همچنین مجموعه شعری از شاعران کوهدشت گردآوری و منتشر کرده که نام آن را «وارون» گذاشته است.
اهمیت کار او دستکم در حوزهی ادبیات لرستان زمانی بیشتر آشکار میشود که بدانیم در این زمینه فعالیت آزاد چندانی صورت نگرفته است و جعفری با رویکرد درستی که انتخاب کرده، عمدتا سراغ قصهها و متلهای شفاهی لرستان رفته و در ساختاری امروزی از آنها بهره برده است.
در واقع او علاوه بر پر کردن خلاء در حیطهی تخصصی و مورد علاقهاش (ادبیات کودک و لرستان) سهم قابل توجهی هم در حفظ میراث نیاکانش دارد که در قالب ادبیات شفاهی در حال فراموشی است.
بر همین اساس او از واژههای بومی در متن روایت قصههایش استفاده میکند تا به ادبیات شفاهی لرستان که نفساش به شماره افتاده، جان تازهای بدهد.
البته لازمهی چنین کاری استفادهی رندانه از واژههاست؛ بدین صورت که واژههایی مورد استفاده قرار گیرند که تا اندازهای نیازمند درج پانوشت نباشند. در واقع هنر نویسنده در این است که چنین واژههایی را به گونهای در متن جمله به کار گیرد که مخاطبْ خود متوجه معنای ضمنی آن شود.
سالهاست در ادبیات داستانی ایران از واژهی «گیراندن» به جای «روشن کردن» استفاده میکنند: «سیگارش را گیراند» نگارنده در یکی از داستانها به جای گیراندن از معادل لری آن «گیساندن» استفاده کردم که نیازمند درج پانوشت نیست: «سیگارش را گیساند». و در ادامه حتی پا را از این هم فراتر نهاده و ترکیب ابتکاری مرتبط دیگری ساخته شد: «گیسگیسِ سیگارش از دور پیدا بود» که آن هم نیازمند پانوشت نبود.
باید در نظر داشت که بکارگیری این واژهها یک بحث است و نشستنشان در متن و ماندگاری و رواج دوبارهشان، بحثی دیگر که البته حالت دوم، ایدهآل آن است. در همین زمینه باید دقت شود که واژههای انتخابی خاص نباشند (مگر بنا بر ضرورت داستان) و قابلیت رواج دوباره در زندگی و ادبیات امروز را هم داشته باشند. مثلا واژههای «سنیرکو» و «آزبیَتی» از نظر نگارنده انتخابهای هوشمندانهای نیستند؛ آن هم برای ادبیات کودک و نوجوان. جدا از خاص بودن، از نظر تلفظ و خوشآهنگ بودن هم خوب در ذهن نمیچرخند و روان نیستند.
در عوض واژهای چون «آسنگر»، بر وزن و به معنای «آهنگر» دارای همهی ویژگیهای مثبت است و انتخاب مناسب و هوشمندانهای است. به هر حال باید توجه داشت که قرار است این واژهها به خاطر بمانند و دوباره در چرخهی ادبیات نوشتاری یا گفتاری رواج پیدا کنند. به همین دلیل، احیاء چنین واژههایی نباید اولویت اول نویسنده باشد، بلکه قصه و داستان در اولویت باشد و بر اساس آن، و البته با در نظر داشتن سایر ملاکها، استفادهی مناسبی از واژههای بومی هم به عمل آید. استفادهی بیش از اندازه از واژههایی که غریب هستند، و مخاطب برای فهم آنها نیازمند مراجعهی مکرر به پانوشتهاست، تمرکز او را برای دنبال نمودن متن داستان از بین میبرد و خوشایند نیست.
نویسنده باید در نظر داشته باشد قصهای که مینویسد برای همهی مخاطبان فارسیزبان است و این موضوع هم باعث میشود حساسیت در انتخاب واژههای بومی بیش از پیش اهمیت داشته باشد.
برای داریوش جعفری توانمند، آرزو موفقیت هر چه بیشتر دارم.
* نویسنده و روزنامه نگار /
مقاله
یادداشت
گزارش
گفتگو