تفسیر و تحلیل نقشهای گلیم لرستان
تفسیر و تحلیل نقشهای گلیم لرستان
افشين باباحسينی ـ پايگاه خبری زرک ـ ساکنان هر اقلیمی سلایق متفاوتی در نحوه بکارگیری از نقش ها و رنگ ها در دست بافته ها، پوشاک، وسایل زینتی و همچنین زیبا سازی محیط خود اعمال می کنند.
در واقع منشاء این سلایق و انتخاب، باور و اعتقادات خاص مردمان هنر دوست این منطقه از ایران است که خود به نوع زندگی و ارتباط آنان با طبیعت پیرامونی باز می گردد و به صورت نقوش و رنگ های چشم نواز و سحر انگیزدر تولیدات بومی و سنتی این دیاربوم باستانی مشاهده می شود.
نقش و رنگ به کار رفته درآثار و تولیدات این منطقه بیشتر ملهم از طبیعت پیرامون بوده که در نهایت با ادراک های ذهنی هنرمند در آثار تجلی می یابد.
گاهی نیز شباهت هایی میان این نقوش و نقوش به کار رفته در آثار به جای مانده از قرن ها پیش به چشم می خورد و بعضاً شباهت هایی نیز با نقوش بکار رفته درآثار تولید شده در مناطق دیگر مشاهده می شود که با توجه به اشارات بالا و تنوع و گستردگی نقوش،سعی شده به بررسی این موارد در گلیم استان لرستان پرداخته شود.
در این نوشتار سعی بر آن است تا با در نظر گرفتن عوامل دخیل در خلق دست بافته های محلی مانند طبیعت، فرهنگ، آداب و رسوم و باورهای مذهبی نسبت به ریشه یابی نقش و رنگ در این آثار هنری و نحوه ی شکل گیری تغییر و نشانه شناسی آثار، دست مایه کار قرار گرفته و با نگاهی موشکافانه و تامل برانگیز به تجزیه و تحلیل رنگ و نقش در گلیم های لرستان پرداخته شود.
به منظور یافتن کلید رمز معانی نهفته در گوناگونی ترکیبهای غالباً هندسی با روشی منطقی، نمادها و نگارهها را بر اساس شاخصهای مشترک بین موتیف های بومی شناسایی و نسبت به تجزیه و تحلیلی که پژوهشگران و علاقهمندان با مطالعهی مدارک موجود در رابطه با منشاء و سیر تکامل نمادها و نگارهها دست یافتهاند قابل مطالعه و تحلیل می باشد.
در ابتدا توجه پژوهشگران به قالیهای گره بافته به سبک شهری و درباری بافندگان صفوی و عثمانی که در آنها دقت عمل، مواد اولیه و بیش از همه مدت زمان بافندگی اهمیت به سزایی داشته معطوف بوده است.
اما طی ۳۰ سال گذشته پژوهشهای فرهنگی غالباً بر دست بافتههای عشایری، منشأ قومی آنها و کیفیت نمادین نقش و نگارهها متمرکز شده است و روز به روز آشکارتر میشود که در میان دست بافتهای عشایری، گلیم دارای موجودیت نمادین کهنتری از قالیهای گره بافته است.
تحقیقات دربارهی نقوش گلیمبافی دارای ۳ مرحلهی مرتبط به هم است:
۱. تجزیه و تحلیل ساختار بافتهای گوناگون و محدودیتهای آن در نقشپردازی و اشکال هندسی
۲. بررسی تاریخ عشایر، مهاجرتها، شیوهی زندگی، مذهب، اعتقادات و خرافات
۳. بررسی ظهور و گسترش این گونه طراحیها در سنتهای خانوادگی و فرهنگ بومی روستاییان یکجانشین. بدون شک کمبود امکانات فنی در بافندگی، طراحی و نقشپردازی را محدود میکند و ترکیببندی متفاوتی از نقشه تا طرح یک نگاره را میطلبد.
در بافت متعادل یعنی سادهترین شیوهی بافندگی، که دارای تار و پودهای نمایان بر سطح دست بافت است، نقشپردازی تنها به صورت نقطههای گرد یا خالی امکانپذیر است.
چنان چه تارها اگر طبق معمول بوده و پودها را با شانه بکوبند، راههایی به رنگ تار یا پود کوبیده شده پدیدار میشود که میان عشایر به نام «بافت تار رو» یا «پود رو» مرسوم است. این گونه بافت غالباً به همراه بافتهای تزیینی به کار میرود.
«بافت چاکدار» تمایل بافنده را به در هم شکستن «راهها» و نقشپردازی با مربعهای گوناگون امکانپذیر ساخته است.
رشتههایی از پود یک رنگ به دور تاری پیچیده میشود و شکافی بین آن تار و تار مجاور پدید میآورد که به صورت مرزی بین رنگها دیده میشود.
در این شیوه میتوان قطعات چهارگوشی از رنگ به دست آورد که با تنظیم آنها اشکال گوناگونی پدیدار میشود. با این نوع بافت به دلیل محدودیتهای بافندگی و نیاز به کم کردن فاصلهها، فقط نگارههای مثلثی، الماسی شکل، پلکانی و زوایای ۹۰ و ۴۵ درجه تولید میشود. البته نقوش پیچیده و پیشرفته را نیز با همین اشکال سادهی هندسی ترسیم میکنند. در میان گروههایی که گلیمهایی با نقش و نگارههای مشابه میبافند، قشقاییها، السونها، عشایر شمال افغانستان و قبایل آناتولی مرکزی را میتوان نام برد. قرقیزها و قزاقهای شمالغربی افغانستان حصیرهایی میبافند که شباهت نقش و نگارههای آنها با نقوش گلیمهای ترکی میتواند نشانگر، تأثیر و ارتباط بر یکدیگر باشد. تعادلی از رنگ و نقشهای مثبت، منحنی و متقارن میتواند هماهنگی و یا تضادی دلپذیر در ترکیببندی پدید آورد.
این گونه نقشپردازی انعکاسی است از دوگانگیای که در تفکر صوفیانهی مشرق زمین و مفاهیم اسلامی موج میزند: سیاه و سفید یا زمستان و تابستان، مرگ و زندگی و یا نیکی و بدی.
در کتاب «صوفی: تجلی سیر و سلوک عارفانه» آمده است:دوگانگی که در هندسه با اشکال پویا و ایستا تجلی مییابد، دقیقاً منطبق با مراحل معنوی متعارفی است که صوفی همواره در آن سیر میکند: انقباض، انبساط / تفرق، تجمع / هوشیاری، بیخودی/هستی، نیستی/حضور، غیبت. تفکرات صوفیانه نه تنها در هنر، معماری و خطاطی اسلامی بلکه در نقشپردازی گلیمهای عشایری نیز دیده میشود.
فضای اطراف هر نقش و نگاره، که میتواند مستقل یا امتداد یا تصویر معکوس آن دیگری باشد، در نقشهی کل بافنده اهمیت به سزایی دارد.
نگارههای تولد: ربالنوع مادر-شاخ قوچ-برکت-انسان نگارههای زندگی: شانه، گل سر و یا گوشواره-پابند حیوان-صندوق-ستاره نگارههای محافظت از زندگی: آب جاری-گیاه بابا آدم.دست- انگشت و شانه-تعویذ و چشم زخم-نظر قربانی نگارهای چشم زخم: نگارهی چشم زخم-چلیپا-قلاب-مار-اژدها- عقرب-دهان یا جای پای گرگ نگارههای زندگی پس از مرگ: پرنده-درخت زندگی- تاج خروس-خروس جنگی باورهای قومی و اساطیری: عصای سلطنتی با پر عقاب-عقاب بالدار-عقاب با سرشیر-غاز(Goose)-هدهد(Lapwing) باورهای قومی و اساطیری در قرآن کریم: هد هد پرندهی پیغامبر و راز نگهدار حضرت سلیمان (ع) یکی از ده حیوان بهشتی به شمار میرفت.
پایان پیام/