فلکالافلاک؛ همسرایی تاریخ و هویت
فلکالافلاک؛ همسرایی تاریخ و هویت

شبی که قلعهی باستانی خرمآباد، میزبان نوای ارکستر سمفونیک تهران شد و لرستان، هویت خود را در آینهی موسیقی بازتاب داد
نویسنده: سمیه روزبهانی | تحریریه زرک
شب، آرام و بیصدا بر فراز قلعهی باشکوه فلکالافلاک سایه افکنده بود، اما نوای پرصلابت ارکستر سمفونیک تهران، آن را به صحنهای زنده، پرشور و خاطرهساز بدل کرد. سمفونی «فلکالافلاک» نه تنها یک اجرای موسیقایی بود، بلکه پژواکی عمیق از تاریخ، فرهنگ و ریشههای مردمان لرستان را به تصویر کشید؛ نمایشی زنده از پیوند هنر با هویت قومی.
در نخستین شب خرداد ۱۴۰۴، که با نام «روز لرستان» و در همزمانی با گرامیداشت عملیات غرورآفرین «حاج عمران» ــ نماد جاودانهایثار در حافظه ملی ــ ثبت شده است، خرمآباد شاهد رخدادی بود که در آن شکوه موسیقی با عظمت حماسه درآمیخت و قلعهی خاموش را با نغمههایی زنده بیدار ساخت.
بازآمدن استاد کامبیز روشنروان، پس از ۴۵ سال دوری از زادبوم، تنها بازگشت یک هنرمند نبود؛ بلکه بازگشتی معنادار و پررمز بود ــ نوعی رجعت عاطفی و فرهنگی. با رهبری هنرمندانهی نصیر حیدریان، و صدای گرم و اصیل هنرمندانی چون حشمت رجبزاده و فاضل جمشیدیان در قطعات آوازی لری، این اجرا به تجربهای فراتر از هنر بدل شد: آیینی برای بازتعریف هویت.
آنچه این رویداد را از سطح یک کنسرت صرف فراتر برد، هماهنگی مثالزدنی میان نهادهای شهری و فرهنگی بود. از شهرداری خرمآباد و ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی تا سازمان میراث فرهنگی، همگی با همدلی در خلق فضایی برای احیای فرهنگی در دل یک مکان تاریخی نقشآفرین شدند. مدلی موفق که اگر به دیگر شهرها نیز گسترش یابد، میتواند به بستر پویایی فرهنگی در سراسر ایران بدل شود.
اما درخشانترین وجه ماجرا، شور و حضور مردمی بود که نه با دعوت رسمی، بلکه با اشتیاق قلبی آمدند؛ آنان که فرهنگ را تنها تماشا نمیکنند، بلکه با آن زندگی میکنند. این همصدایی بیواسطه، تصویری روشن از پیوند مردم و فرهنگ آفرید و نشان داد لرستان، فراتر از سنگ و خاک، در دلهای مردم زنده است.
در آن شب، قلعهی فلکالافلاک دیگر تنها یک دژ تاریخی نبود؛ به تالاری بدل شد برای گفتوگوی گذشته با آینده. جایی که سنگهای کهن، طنین نغمههای «دایه دایه» را در خود گرفتند ــ همان نغمهای که روزی با آن به میدان حماسه رفتند و اینک با آن، میراث خویش را جشن گرفتند.
این تنها یک شب موسیقی نبود؛ نقطه عطفی بود در مسیر احیای غرور فرهنگی. اگر قرار است تقویم ما روزهای شاد بیشتری را در دل خود ثبت کند، بیتردید باید از همین لحظات آغاز کنیم؛ از همان جا که تاریخ، هنر و مردم در یک صدا، همنوا میشوند.
و شاید اکنون، زمان آن رسیده است که موسیقی، همچون پلی میان خاطره و امید، زمینهساز گفتوگویی تازه میان گذشته و فردا باشد؛ و دژهای خاموش، بار دیگر به میدانگاه زندهی فرهنگ بدل شوند.
مقاله
یادداشت
گزارش
گفتگو