مسیح قصر در خط پایان
مسیح قصر در خط پایان
پایگاه خبری زرک ـ محمود فاضلی*
سرتیپ اصغر کورنگی رئیس زندان قصر در دهه ۱۳۴۰ در ۱۹ اردیبهشت در سن ۹۳ سالگی درگذشت. مهمترین نکته در دوره چهار ساله ریاست او در زندان قصر نوع مواجهه با زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی وقت بود. گفته میشود حتی یک نفر از زندانیان تبعید یا گرفتار تنبیهات انضباطی نشد. پس از پیروزی انقلاب که اعتمادی به نیروهای شهربانی و کلانتری در رژیم قبل وجود نداشت، مهدی بازرگان نخست وزیر موقت چنان به کوررنگی اعتماد داشت که او را به عنوان معاون اطلاعات شهربانی کل کشور انتخاب میکند تا نشان دهد انقلاب تا چه حد مردمی است که رئیس زندان قصر رژیم سرنگون شده را میتوان برای ریاست کل شهربانی دولت انقلابی در نظر گرفت. کوررنگی به واسطه رابطه دوستانهای که در زندان قصر با اعضای جبهه ملی، نهضت آزادی و شاخصترین زندانیان سیاسی داشت، برخلاف بسیاری از افسران رده بالا که بازداشت، پاکسازی یا اخراج شدند، دعوت به کار میشود و با استعفای دولت موقت درخواست بازنشستگی میکند.
او که در سال ۱۳۰۷ در اصفهان به دنیا آمد، دبستان و دبیرستان را در همان شهر درس خواند. قصد شرکت در کنکور پزشکی را داشت اما روزگار او را به دانشکده پلیس در تهران کشاند و بعد البته حقوق هم خواند، اگرچه قلبا دوست نداشت اما در شهربانی ماندگار میشود. خودش گفته است بارها قصد کرد از شهربانی بیرون بیاید اما سرنوشت انگار این بود که در شهربانی بماند. بخشی از دوران خدمت را به عنوان رئیس زندان سپری کرد و سال ۱۳۴۴ رئیس زندان قصر میشود.
کورنگی که خاطراتش با عنوان «مسیح در قصر» منتشر شده، این دوره را چنین شرح میدهد: « در سال ۱۳۴۴ به عنوان رئیس زندان قصر انتخاب شدم. زندان قصر، میراث بسیار ننگینی دارد به ویژه از دوران شهریور ۱۳۲۰ تا زمانی که بنده به عنوان رئیس زندان قصر، کارم را آغاز کردم میراثی واقعاً ننگین داشت. آغاز کارم در زندان قصر مصادف شد با زمانی که زندانیان سیاسی و انقلابی را از برازجان به تهران منتقل کردند، قرار بود ۴۶ نفر از مبارزان انقلابی را در زندانهای شهرستانها پخش کنند که با رایزنیهایی که با رئیس شهربانی وقت انجام دادم، برای رشد زندانیان سیاسی را به زندان قصر بیاورند. زندانیان بند چهار زندان قصر را به بند ۳ منتقل کردیم و بند ۴ بازسازی و تعمیرات لازم انجام شد. پس از اتمام تعمیرات، ماموران ساواک دربند ۴ سیستم شنود کار گذاشتند و یک اتاق نیز در محل زندان برای استقرار مأموران و انجام شنود از زندانیان سیاسی گرفتند. زندانیان سیاسی را که به بند ۴ زندان قصر منتقل کردند، شخصیتهایی نظیر آیت الله طالقانی، حجتی کرمانی، سرحدی زاده و بجنوردی جزو ۴۶ زندانی بودند. وقتی زندانیان آمدند با احترام با آنها برخورد کردیم و به بند خود فرستادیم. اما تا نیمههای شب از فکر و خیال اینکه بند ۴ شنود میشود خواب به چشمانم نیامد تا اینکه دستور دادم آیت الله طالقانی را بیاورند، وقتی ایشان آمد، موضوع شنود را با ایشان در میان گذاشتم که بقیه اطلاعرسانی کند تا زندانیان دچار آسیب نشوند. زندانیان بند ۴ که از قضیه شنود به واسطه من، مطلع شده بودند، همان موقع، دستگاههای شنود را کور کردند. ساواک که متوجه شد، قضیه لو رفته است و با این استدلال که چه کسی موضوع را لو داده است، مرا ۲۹ روز به زندان انفرادی برد.»
کورنگی نحوه دستگیری خود را چنین به یاد میآورد: «در دفتر کارم مشغول انجام فعالیتهای روزانه بودم، که آمدند و مرا به زندان انفرادی منتقل کردند و در آنجا به خاطر لو رفتن قضیه شنود از زندانیان سیاسی مورد بازجوییهای متعدد قرار گرفتم. وقتی اسناد و مدارکی دال بر قصور من در این قضیه پیدا نکردند، از زندان انفرادی آزاد شدم و برای اینکه شائبههای مبنی بر مقصر بودن من ایجاد نشود، به عنوان رئیس زندان قصر ابقا شدم.» به باور او «زندان کلاس نفرت است و هر چه با شدت برخورد کنید، باعث ایجاد نفرت نسبت به حکومت می شود. اگر زندانبان ناشی باشد، زندان به کلاس نفرت و دشمنی تبدیل میشود. سعی ما در زندان بر این بود که با زندانیان به خوبی و با محبت رفتار کنیم چرا که قانون بازدارنده است اما اخلاق اصلاح کننده است.»
کوررنگی در خاطرات خود زندانیان برجسته سیاسی را که سالها بعد به عنوان چهرههای شاخص انقلاب مشهور شدند اینگونه توصیف کرده است: «دکتر سامی جوان بود اما پختگی و متانت یک پیرمرد را داشت. مهندس بازرگان انسانی شریف، صدیق، نوع دوست و حق شناس بود. من فریفته رفتار و سجایای اخلاقی دکتر یدالله سحابی شدم و ایشان را حقا در ردیف اولیا الله میدانم. آیت الله منتظری مردی بود بسیار سلیمالنفس، متدین، اصولی، خوش قلب و با صفا و با صداقت یک روستایی. آقای ناطق نوری آرام و متین بود و به مردم توجه داشت. آقای هاشمیرفسنجانی شیخی جوان لاغر اندام ولی بسیار متین و با وقار بود و اغلب او را مشغول مطالعه میدیدم و خیلی برایم جالب بود که مجلات انگلیسی مطالعه میکرد.»
کورنگی با نامهای که روز بیستم مهر ۱۳۴۵ از بازداشتگاه اطلاعات نوشت و برای تیمسار مبصر (رئیس کل شهربانی) فرستاد، اعتراف کرد که: «بودن امثال آقای مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آقای طالقانی و آقای منتظری و امثال آنها را عاملی موثر در انگیزه بنده در ایجاد امکانات برای حضرات بوده است زیرا رنج دیدن امثال این انسانهای شریف در زندان جز با مساعدت و کمک به آنها جبرانپذیر نیست.»
او خاطره خود را از دستگیری در شب سوم پیروزی انقلاب توسط چند فرد مسلح را چنین به یاد میآورد: «من را به یک اتاق بردند. بعد از چند دقیقه یک نفر آمد و من را به اتاق مجاور برد، یک نفر روحانی که بعد معلوم شد آیتالله حاج شیخ ملکی است به همراه سه نفر دیگر در اتاق بودند. به من گفت شما سرتیپ هستید و این سه زندان بودهاید. در همین موقع ورقی به دست آقای ملکی دادند. آقای ملکی گفت از شما شکایت شده است. گفتم مگر شما به شکایت اشخاص در دعاوی حقوقی و خصوصی هم رسیدگی میکنید. یک نفر از اتاق مجاور گفت ما به همه چیز رسیدگی میکنیم، انقلاب یعنی همین. در این موقع تلفن زنگ زد و آقای ملکی تلفن را برداشت. خیلی محترمانه با شخصی صحبت میکرد و مرتب میگفت اشتباه شده است. من خودم رسیدگی میکنم. بعد تلفن را به من داد. مرحوم آیتالله طالقانی بود. سوال کرد چه شده؟ گفتم نمیدانم. گفت با همان اتومبیلی که شما را بردهاند باید به منزل برگردانند. خیلی عصبانی بود. گفت فلانی ناراحت نباش پیش میآید. بلافاصله من را با یک اتومبیل بنز که متعلق به کلانتری بود به منزل برگرداندند. معلوم شد خانم من به مرحوم آیتالله طالقانی جریان را گفته بود و این مرد بزرگ لحظهای درنگ نکرده و پیگیری کرده بود.»
* پژوهشگر تاریخ
بازنشر: روزنامه سازندگی، شماره ۹۳۴
انتهای پیام/
مقاله
یادداشت
گزارش
گفتگو