عبور از روشنفکری دینی
عبور از روشنفکری دینی
![بررسی مناظره عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان در کلابهاوس](https://zerk.ir/sites/default/files/styles/medium/public/note-images/%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D9%88%20%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B4.jpg?itok=v1XuH-9H)
پایگاه خبری زرک ـ حامد زارع*
اول
چندی پیش «عبدالکریم سروش» و «مصطفی ملکیان» در کلابهاوس که سروش آن را «کباب هوس» میخواند با هم گفتوگو کردند و در این گفتوگو بار دیگر سبب شد اسم و رسم روشنفکری فراموش شده دینی سر زبانها بیفتد. در این گفتوگو ملکیان کماکان از تعریف مشهور خودش برای روشنفکری یعنی «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» دفاع کرد و لوازم آن را برشمرد. در حالی که سروش معتقد است مفاهیم «روشنفکری» و «حقیقت» مبهم و کثیرالمعانی هستند و باید در کاربرد آنها و ارائه تعریف برای آنها اگر تعریفی ممکن باشد بسیار محتاط بود. مشروح این گفت و گو در فضای مجازی وجود دارد اینجا به سابقه این دو روشنفکر که یکی خسته و دیگری گریخته است، اشاره خواهیم کرد تا نتیجه گفتوگوی آنها در کلابهاوس دیده شود. ابتدا از استاد سروش آغاز میکنیم.
دوم
در بررسی دورهشناسانه اندیشه دکتر سروش، با چهار دوره با چهار رویکرد مواجه هستیم. او در پایان دهة شصت نظریة «قبض و بسط تئوریک شریعت» را برای ارائه این بصیرت جدید که دین از فهم دینی جدا است، عرضه کرد. سپس در دهة هفتاد با تکامل نظریه قبلی، ایده «بسط تجربة نبوی» را با نظر داشتن به آموزههای مولانا ارائه کرد و در آن تجربة نبوی را عامتر از کار ویژه پیامبری ارزیابی کرد. سپس در دهة هشتاد نظریه مترقیانهتری به میان آورد و با آویختن به نتایج پژوهشهای چهرههای نومعتزله در جهان عرب، ایدة «رویای رسولانه» را مطرح کرد و مدعی نکاتی درباره نحوه وحی شد. سروش در پایان دهة نود با اعراض از معرفت دینی و تجربه دینی، قدم در عرصه تاریخ گذاشت و با نگاهی جامعهشناسانه، سخنرانی معروف خود درباره «دین و قدرت» را ایراد کرد. سخنانی که در آن پیامبر اسلام را به مثابه یک حاکم قدرتمند سیاسی تحلیل میکرد. اگر مُعدل سخنان سروش در سه دوره پیشین ناظر به ارزیابی حکومت به عنوان امری فرعی که عارض بر رسالت پیامبر اسلام شده است، بود، در دوره اخیر ناظر بر تحلیل حکومتمندی به مثابه امری اصیل است که ذاتی پیامبر اسلام بود و در نتیجه به دیانت اسلام نیز تسری پیدا کرده است. پرسش این است که او با این سخنان قصد دارد به چگونه نظریهپردازی نزدیک شود؟ ما با اینکه جملات او را در این سخنرانی میفهمیم اما کلیت سخنان او را متوجه نمیشویم! تجزیهای که سروش ارائه میدهد، معلوم است اما اینکه بخواهد از پس این تجزیه چه ترکیبی ارائه دهد، روشن نیست. اینکه سروش پس از چهار دهه نظریهپردازی در قالب یک روشنفکر دینی، سخنان مخالفان خود را بزند و حرف بنیادگرایان را تکرار کند، حاوی چه توجیهی است؟ چه اینکه اگر دورههای پیشین کامل کننده یکدیگر بودند، دوره چهارم ناسخ سه دوره پیش است. مطابق ایدههای روشنفکری دینی، سروش در این سخنرانی اخیر خود در پی این بوده که پیامبر اسلام را تنها به عنوان اسوهای دینی و مذهبی مطرح کند و تاریخی او را استیضاح کند. قصه بودن تاریخی پیامبر اسلام را زیر سوال میبرد تا زمینههای ابتنا و استناد بنیادگرایان به آموزههای مبنایی و اولیه اسلام را از بین ببرد. اما آیا او موفق به این کار شده است؟ آیا سخنان اخیر اش نقد بنیادگرایی دینی بود یا تخطئه روشنفکری دینی؟ به نظر میرسد آشفتگی حاکم بر سخنان سروش در سخنرانی «دین و قدرت» بیشتر از آن است که بتوان گفت روی او در این سخن به سمت چه کسانی است! اما میتوان این نکته را از سخنانش ادراک کرد که پایان روشنفکری دینی به گونهای که در چهاردهه پیش شناخته شده است، رقم خورده است.
سوم
مصطفی ملکیان که خود علاقهمند است به عنوان متفکری که صاحب بیشترین گردش و دگرگونی در تفکراتاش است، شناخته شود، در واقع یکی از شعبات روشنفکری دینی است. سنخی از روشنفکری که در چهل سال اخیر از زیرِ بار بازخوانی سنت و نص به مثابه پروژههای دشوار معاصر ما شانه خالی کرده و دلمشغول بازشماری مزایای ظاهری مدرنیته شده است. روشنفکرانی که به قول یکی از حریفان همواره به سمت تیم برنده میایستند و درصدد کسب جایگاه اجتماعی و شهرت عمومی هستند تا خلاء ناشی از فقدان تحقیقات علمی و رویکردهای دانشگاهی در آرا و آثارشان پوشیده بماند. اگرچه ملکی آن نیز همانند دیگر اعضای این سنخ از روشنفکری، متفکری شفاهی اندیش و فاقد تالیفات است اما به وضوح وضعیت متفاوت از بقیه روشنفکران دینی دارد. اولاً او گذارهای خود را دینشناسی مبتنی بر روشنفکری به معنویتپژوهی و سپس رسیدن به چیزی که مسامحتا میتوان آن را اندیشه روانشناسانه و اخلاقگرایانه نامید، اعلام رسمی کرده است. او حتی در یک مصاحبه از پنج ملکیانی نام برد که تا کنون با آنها زیسته است. سالی از او عبور از معافیت اندیشانه از الهیات داشته که خود حاصل فهمیده ناکارآمدی روشنفکری دینی در تبیین آن است، از این حیث ملکیان را به سختی میتوان در دسته ایجاد داد که سروش و دیگران در آن قرار میگیرند. ثالثا او نماد پوستاندازی روشنفکری دینی در دورهای است که جامعه پسا انقلابی ما روز به روز، صورتهای اندیشیدن سکولارتر و تجربه زیسته مدرنتری را از سر میگذراند. اگر «علی شریعتی» روشنفکر راهبر اصولگرایی و «سروش» روشنفکر زعیم اصلاحطلبی بودند، «ملکیان» روشنفکرِ نافی همه صورتهای اندیشیدن در مرزهای معرفتی رسمی است.
چهارم
واقعیت این است که مصطفی ملکیان باور هستیشناسانه و سروش با گذار معرفتشناسانه از پارادایمهای روشنفکری دینی، استقلال خود را از این گونه و دسته اعلام کردهاند. ملکیان با طرح انگارههایی درباره الحاد و لاادریگری و سروش با خشونتبار خواندن عمل و نظر پیامبر اسلام، اگر نه اسما، اما رسما از روشنفکری دینی گذر کرده و بسیاری از روشنفکران را علیه خود شوراندهاند. گردآمدن این دو در مناظرهای مجازی حتی برای تجدید خاطره دوران ترکتازی روشنفکری دینی نیز به جایی نرسید و آنچه در انتها عیان شد، خاکساری و عقبنشینی سروش در برابر نقدهای منظم و بیمحابای ملکیان و سپس ستایش بیدلیل ملکیان از سروش پس از مشاهده خاکساری او بود. چیزی که بیش از همه روشن شد، این نکته بود که هر تلاشی حول هر محوری برای احیای روشنفکری دینی، هیاهو برای هیچ است.
* دبیر گروه فرهنگ و اندیشه سازندگی
انتهای پیام/
مقاله
یادداشت
گزارش
گفتگو