روایت عاشقی | شهید رحیم رشنو
ارسال شده توسط Rouzbahani در ۲۱ اسفند ۱۴۰۳ ۱۵:۲۷به روایت: محسن مرادی
مادرانه
بهش گفتم پدرت گرفتار است و به سختی لقمه ای نان درمی آورد اگر میشه دیگه به جبهه نرو و ما رو بدبخت نکن...گفت:منظورتان کدام بدبختیه؟!! این کار ما خوشبختی ست و دفاع میکنیم که دشمن دستش به خاک ما نرسد و زن و بچه مردم را اسیر کنند...
خوشحال باشید...اگر هم شهید شدیم جانمان فدای امام حسین(ع)...از علی اصغر(ع)و امام حسین(ع)که بهتر نیستیم....
موقعی که بالای سر پیکر رحیم رسیدم گفتم: روله جانت فدای امام حسین(ع) و امام خمینی(ره) که چندسال با کفار جنگید...من را حلال کن پسرم اگر گریه کردم یا حرفی زدم دست خودم نیست...من مادرم.