ریشههای فلاکت لرستان؛ «غیرپاسخگو بودن مدیران»، «مطالبهگر نبودن مردم»
ریشههای فلاکت لرستان؛ «غیرپاسخگو بودن مدیران»، «مطالبهگر نبودن مردم»
![ریشههای فلاکت لرستان؛ «غیرپاسخگو بودن مدیران»، «مطالبهگر نبودن مردم»](https://zerk.ir/sites/default/files/styles/medium/public/note-images/%D9%81%D9%84%D8%A7%D9%83%D8%AA%2B%D9%84%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.jpg?itok=MOyqidfd)
پايگاه خبري زرك ـ کرمرضا تاجمهر*
بر اساس آخرین آمارهای موجود از نرخ تورم و بیکاری در بین استانهای کشور، بررسیها نشان میدهد نرخ فلاکت در استان لرستان در وخیمترین وضعیت قرار دارد. این تازهترین خبر رسمی در مورد وضع اقتصادی و معیشتی مردم لرستان است و البته از همین حالا خوب است بدانیم نه خواب کسی را آشفته خواهد کرد و کَکِ کسی خواهد گزید.
این اولین بار نیست که بر اساس آمارها و متر و معیارهای مستند، لرستان همنشین عناوینی چون «فلاکت»، «فقر»، «بیکاری» و «توسعهنیافتگی» میشود؛ آنچنان که گویی همه به این وضعیت عادت کردهایم و قرار نیست تغییری در آن رخ دهد. صدالبته ریشهی این وضعیت در امروز و دیروز نیست و بررسی چرایی آن، ما را به گذشتهی نسبتا دورتری هدایت میکند.
بخشی از وضعیت اسفناک لرستان مربوط و وابسته به شرایط کلی کشور است که بررسی آن مجال دیگری میطلبد. اما با توجه به اینکه در همین شرایط کلی، استانهایی توانستهاند به اصطلاح گلیمشان را از آب بیرون بکشند و برای مردمشان رفاه نسبی فراهم نمایند، این پرسش را به ذهن متبادر میکند که چرا لرستان نتوانسته به چنین شرایطی برسد؟!
متاسفانه نه تنها در لرستان، که در همهی سطوح مدیریتی کشور آنچه بیش از هر چیز دیگری دلیل عقبافتادگیها، ناکامیها و توسعهنیافتگی هاست، پاسخگو نبودن مدیران و مسئولانی است که از قضا همواره در مسند ریاست بودهاند و هستند و تا روال چنین است هم خواهند بود.
مروری بر نامهایی که پس از انقلاب از این اداره به آن اداره و از این وزارتخانه به آن وزارتخانه جابجا شدهاند و همواره در رأس بودهاند، این واقعیت را نشان میدهد که مبنای انتخاب مدیران، نه شایستگی و تخصص، که «خودی» و «غیرخودی» بودن و صرفا «رابطه» بوده است؛ و اِلا چه دلیلی دارد کسی که وزیر ورزش بوده، وزیر نفت شود؟! میان این دو حیطه چه اشتراکات و ارتباطاتی وجود دارد که این امر را میسر میسازد؟! در دو دههی اخیر تا دلتان بخواهد از این جابجاییهای بیحساب و کتاب وجود داشته و البته کماکان وضع بر همین منوال است. بررسی بیشتر این موضوع بیانگر این واقعیت تلخ است که مدیریت همواره در دایرهی محدودی از اسمها دست به دست شده است و انگار در عصر قحطالرجال به سر میبریم و ظرفیت انسانی کشوری با این همه پتانسیل و گستردگی با فقر و محدودیت همراه بوده است. از این حیث باید پرسید اوضاع چه فرقی با گذشته و پیش از انقلاب دارد؟! مگر انقلاب برای مستضعفان نبود؟! مگر قرار نبود فاصلهی طبقاتی از میان برود؟!
جالبتر اینکه در هیچ برههای هیچ کدام از این مدیران، پاسخگوی عملکرد خویش نبودهاند و با اتمام دورهی مدیریتشان، پروندهی عملکردشان نیز بسته شده است. تلختر اینکه این روال باعث آسودگی خیال آنان شده و در پذیرش هیچ منصبی تردیدی به خود راه نداده و در صدد آزمودن همهی حیطهها برآمدهاند. تا آنجا که همهی آنان این ظرفیت را در خویش میبینند که به عنوان رییسجمهور، عهدهدار رتق و فتق امور کشور شوند.
در استان لرستان نیز به تبع شرایط کشوری این روال البته به صورت وخیمتری وجود داشته و دارد؛ تا آنجا که دههها این سرزمین، محل کسب تجربهی مدیران تازهکار بود تا پس از آن به عنوان مدیران باتجربه در استانهای بزرگتر به کار گرفته شوند و پس از آن به مدارج بالاتر هم نائل شوند. پرسش اینجاست که چرا لرستان برای این منظور انتخاب میشود؟! شاید پاسخ کلی این پرسش به کمتوقعی مردم، ناکارآمدی نمایندگان آنها و صد البته بیتفاوتی روزنامهنگاران و خبرنگاران و در مجموع عدم مطالبهگری عمومی برمیگردد.
بررسی اخبار و تیتر نشریات ۲۰ سال گذشتهی استان، خود گویای تلخیهای بسیاری است. یکی از مدیرانی که در همهی دولتهای دو دههی پیش دارای منصب بوده و از قضا امروز هم همچنان در این جایگاه مشغول ارائهی خدمت(!) میباشد، با ورود هر کدام از استانداران ادوار گذشته به استان از توانایی و همت او میگفت و اینکه با قبلیها متفاوت است و این جملهی تکراریاش بارها و بارها تیتر رسانهها شد: «با حضور استاندار جدید، کارگاه توسعه در استان به راه افتاده است!».
جالب اینجاست که قلم خبرنگاران و روزنامهنگاران و رسانههایی که به انتقاد از وضعیت وقت میپرداختند با اتهام «سیاهنمایی» شکسته شد. عنوانی که هنوز هم راه فرار مدیران ناکارآمد است و ابزار فشار بر رسانهها. حالا پرسش اینجاست که آیا سیاهی امروز را همین معدود «خبرنگارها و روزنامهنگارهای سیاهنما» در تمام سالهای گذشته گوشزد نکرده بودند؟! آیا بر اساس تعالیم دینی و انسانی حالا نباید دستکم از این خبرنگارها و روزنامهنگارها و صد البته عموم مردم عذرخواهی کرده و حلالیت طلبید؟!
البته از روی دیگر سکه هم نباید چشم پوشید؛ خبرنگارها و رسانههایی که به صورت تمامقد در جایگاه روابطعمومی مدیران به تداوم ناکارآمدیشان کمک نمودند و بعضا تیتر مطالبشان را هم با هماهنگی مدیران انتخاب میکردند. تلخترین مسألهای که بارها خود شاهدش بودهام این بوده که در زمان انتقاد رسانهها از عملکرد یک مدیر، یک خبرنگار یا رسانهی دیگر در دفاع از او سنگ تمام بگذارد و رو در روی همکاران و همصنفهای خودش بایستد.
«دمیدن روح شادی و امید» اصطلاح دیگری بود که مدیران و مسئولان به رسانهها دیکته میکردند و میکنند و هرگز پاسخگوی این بخش از ماجرا نبودند که بر اساس کدام ساختار امیدوارکننده باید مردم را امیدوار کرد؟! «برده یونانی را میخواستند به جرم انتشار خبری نادرست دربارهی پیروزی تنبیه کنند. او ناگزیر فریاد سر داد که: «هان! ای آتنیان! مرا که یک روز خوش برایتان به ارمغان آوردهام، چگونه سزاوار سرزنش میدانید!» (رمان به روایت رماننویسان). حکایت ماست و «شادی» و «امید» بدون پشتوانهای که آنها تجویز میکنند و رسانهها باید در هیبت توخالیاش بدمند! حکایت این شعر سید علی صالحی است که: «حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن!».
شعارمان «خداپرستی»، «میهنپرستی» و «خدمت به خلق» است و در چنگال «خودپرستی» گرفتار شدهایم؛ آنچنان که در کسب منصب از شانهی هم بالا میرویم و در نهایت خدماتی که ارائه میکنیم فقط برای خودمان و وابستگان و حواریونمان است و با اخلاص نیز سر به سجده میبریم و ریا میکنیم؛ اگر غیر از این است چرا اصرار داریم برای خدمت به خلق، همیشه در منصب مدیریت باشیم؟! چرا وقتی اطمینان داریم توان و تخصص مسئولیت نداریم، قبول مسئولیت میکنیم و در حق همه ظلم میکنیم؟! خلاصه اینکه همهی ما به نوعی در شکلگیری شرایط فاجعهبار امروز لرستان نقش داشتهایم و مادامی که درب بر همین پاشنه میچرخد حجم سیاهیهای زندگیمان بیشتر و بیشتر میشود./
* نويسنده
مقاله
یادداشت
گزارش
گفتگو