باغ را سر بریدند !

باغ را سر بریدند !

باغ را سر بریدند !

پایگاه خبری تحلیلی زرک ـ شبنم روزبهانی

مطلب از این قرار است!

... مربی مکاتبه ای از شاگردش خواسته تا بخشی از زیبایی های پیرامونش را تصویر کند.

دخترک با همه احساس، باغ انار پدر بزرگ را تصویر کرده وانچه نگاشته را برای مربی می فرستد.

مربی از یک سو تحت تاثیر قدرت تخیل وتوانمندی درتصویر سازی دخترک واز سوی دیگر برای ایجاد انگیزه بیشتر دراو، می گوید : باغ را چنان رویایی تصویر کرده ای که من ارزوی دیدنش را دارم.

دخترک با زلالی خاصش که حالا لبریز از احساس هم شده با التماس از مربی می خواهد تا جمعه بدیدار او وباغ برود.

مربی مردد از اینکه دعوتی چنین را پذیرا باشد یا نه، به دخترک می گوید سعی می کنم عصر جمعه بیایم و تو وباغ رویایی انارتان را ببینم.

دخترک از شنیدن این وعده نیم بند قند در دلش اب میشود و تمام روزهای هفته را لحظه شماری می کند.

شنبه و دوشنبه وچهار شنبه و... برای دخترک چنان سنگین می گذرند که گویی سالی است.

شب جمعه دخترک پراست از بی قراری وهیجان. تا صبح چند بارخواب می بیند واز خواب می پرد.

صبح باصدای شیون مادر بزرگ از خواب می پرد.

اولش فکر می کند دوباره خواب دیده واز خواب پریده. صداهای پراز درد وبغض که به صدای مادر بزرگ افزوده می شود دخترک سراسیمه وهراسان از رختخواب می زند بیرون باغ را سر بریده اند.!!

حتا یک درخت را هم سالم نگذاشته اند.

با اره برقی همه اشان را سر بریده اند!

دخترک گیچ ومات خیره مانده در مویه خوانی مادر بزرگ و دهان باز پدر بزرگ.

دلش مثل اناری پر ترک می شودو بغضَش، دانه دانه اشک می شود و از سیاهی چشمانش بر گونه می ریزد.

درد؛ سر بریدن درختان در جانش چنگ انداخته. سر در گریبان می برد ویادش می آید که امروز قرار بود خانم مربی بیاید وانچه از زیبایی بآغ برایش گفته بودم را ببیند.

دخترک ترسناک وپراز دلهره برای مربی پیام می گذارد:

خانم ! دیگر باغ قشنگ نیست. دیشب همه درختان را سر بریدند...

انچه گفتم قصه نیست واقعیتی تلخ است که خانم فاطمه عاله پور مربی کانون پرورش فکری در یاد داشتی آن راشرح داده است.

چرا چنین می شود و سرانجام چنین رفتاری چقدر مارا بزیز خط فقر وفلاکت می کشاند و با مسببین جنایتی چنین چه برخوری خواهد شد را نمیدانم.

اما به این حکایت سعدی ایمان دارم که :

ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح، صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت

ماری تو که هر که را ببینی بزنی

یا بوم که هر کجا نشینی بکنی

زورت ار پیش می‌رود با ما

با خداوند غیب دان نرود

زورمندی مکن بر اهل زمین

تا دعایی بر آسمان نرود

حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحت در هم کشید و بر او التفات نکرد. تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت و از بستر نرمش به خاکستر گرم نشاند. اتفاقاً همان شخص بر او بگذشت و دیدش که با یاران همی‌گفت ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد. گفت از دود دل درویشان.

حذر کن ز دود درونهای ریش

که ریش درون عاقبت سر کند

به هم بر مکن تا توانی دلی

که آهی جهانی به هم بر کند

 

 

نویسنده: 
شبنم روزبهانی

مقاله

یادداشت

گزارش

گفتگو

پربیننده‌ترین خبرها

فيلم | بازسازي صحنه قتل ميدان شهدا بروجرد
امروز صبح انجام شد؛
فرمانده نیروی انتظامی الیگودرز خبر داد:
در همایش بزرگداشت روز پرستار؛
فرزند عضو شورای شهر مرکز لرستان بر اثر کرونا درگذشت
.
رییس اداره مسافر راهداری و حمل و نقل جاده‌ای لرستان خبر داد:

چشم سوم