امروز جهان چیزی کم داشت
امروز جهان چیزی کم داشت
ماشا اكبري ـ زرك
من نجف دریابندری را ندیدم و شوربختانه امروز نجف همان گونه که از سمت دریا آمده بود بعد از نود بهار به اقیانوس برگشت. دیدار نجف برای من میسر نشد اما، خواندن ترجمههایش کم از درک حضورش نداشت. پیرمرد و دریا، برفهای کلیمانجارو و وداع با اسلحه ارنست همینگوی را وقتی که دبیرستانی بودم خواندم. نثرش حلاوت و طراوتی داشت که در کمتر تألیف و ترجمه دیگری دیده بودم. میگویند فیلسوف شهیر برتراند راسل در نامهای از نثر روان و سلیس ترجمههای آثار انگلیسی دریابندری تعریف و تمجید کرده بود.
نجف از دیار آب و آفتاب آمده بود و زیست و زندگیاش هم به روشنی آب و آینه بود.
دریابندری نمونه کامل یک فیلسوف روشن بین و متعهد بود. بن مایه خوش ذوقی و خوش مشربی جنوبی اش دوست داشتنی اش کرده بود. بذله گو و منعطف بود. گاهی حتا خودش را هم دست می انداخت. یک بار درباره هوشنگ ابتهاج گفته بود انبوهی ریش با اندکی ابتهاج! تکه پرانیهایش به چوبک و اخوان ثالث شنیدنی است. برای جدل هم حریف قابلی بود. جدالش با عباس میلانی معروف است. آنها که با نجف حشر و نشر داشتند میگویند که بیشتر از هر کاری تا توانست خندید و خنداند. قهقهههایش مشهور بوده است. افسوس که بعلت سکته مغزی این اواخر با چشم هایش میخندید. نگاهش قالب قهقهه بود.
اشتهای عجیبی برای نوشتن و خلق ایده و اثر داشت. در جوانی یک بار تا پای اعدام رفت و برگشت و همین سبب شد که ارزش زیستن و بودن را بیشتر درک کند و به یقین رسیده بود که باید کاری کرد قبل از آن که ناید از تو هیچ کار. بعد از آن واقعه شتاب نوشتن و خواندن پیدا کرد. فکر کنم جایی گفته بود که برای نوشتن یک کتاب باید حداقل ده کتاب را بخوانی.
آشپز قهاری بود و کتاب آشپزیاش هنوز رو دست ندارد. نثر نویسیاش نمونه والای نثر فارسی است. نقاش بود و طراحی میکرد. طرحی از دکتر مصدق کشیده بود که ماندگار شد. مدتی هم در کار فیلم و نقد ادبی بود.
مقدمه نویس بینظیری بود. مقدمهای که در ابتدای پیرمرد و دریا در باره همینگوی نوشته است و نیز مقدمهای که بر تاریخ روسیه نوشته است در حد اعلای دقت و وزانت هستند.
امروز جهان چیزی کم داشت و آن نگاه پر از قهقهه نجف دریابندری بود./
* پرستار و روزنامه نگار