نویسنده: [پریوش پاکدل / تحریریه زرک [1]]
در میانهی زمستان، جایی در دلِ کوهها و افسانهها، توکِ چله رخ مینماید: پیرزن عجوزهای که با دو فرزند شرهبار خود، هَمیل و مَمیل، حاکمیت اهریمنی سرما و سوز را بر زمین و زمان تحمیل میکند. این روایت لُری، همان چهرهی اسطورهای شب چله است که در آن سرما نماد قساوت، و زمستان تجسم ظلمت است. چلهی بزرگ با فرمانروایی چهلروزهی هَمیل آغاز میشود، که نفس زمین را میدزدد و جهان را به آستانهی انجماد میرساند. اما همانطور که در اسطوره آمده، پایان کارِ این زمستان بیرحم، سرانجام با فرارسیدن «نوروز موئن» و شکست دایا و پسرانش، نوید پیروزی گرما و روشنایی را میدهد.
این تصویر اسطورهای، در ژرفای فرهنگ ایرانی با نمادهای فلسفی و اجتماعی آمیخته است. شب یلدا، تنها یک قصه یا یک آیین باستانی نیست؛ بلکه، نقطهی عطفی است میان تاریکی و روشنی، نماد نبرد خیر و شر، و نشانهای از امید و پایداری. چنانکه سعدی میگوید: «صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود»؛ یعنی تنها پس از عبور از تاریکی است که میتوان روشنایی را در آغوش گرفت.
استادان سخن، چون حافظ و نظامی، از یلدا چون لحظهای تاریخی و سیاسی یاد کردهاند؛ شبی که ظلمت به پایان میرسد و مهر، یعنی خورشید، زاده میشود. ایرانیان، این شبِ بلند را از دیرینه تا امروز، نه با انفعال، که با بزم و همنشینی، با حافظخوانی و مهرورزی، به شبِ امید بدل کردهاند. این آیین در ذات خود، جشن پیروزی زندگی بر مرگ، شادی بر اندوه، و جمعگرایی بر انزواست.
اما در روزگار ما، چهرهی دیگری از یلدا نیز پدیدار شده: یلدای مجازی. تصویری پرزرقوبرق و نمایشی که بیشتر از آنکه ریشه در میراث فرهنگی داشته باشد، زادهی نمایش در فضای مجازیست. عکسهایی که در آنها حقیقتِ همنشینی جای خود را به چشموهمچشمی دادهاند، و سنتهایی که گاه بهجای شادی و سادگی، با هزینههای سنگین و چشمگیر، بار اضافی بر دوش خانوادهها میگذارند.
در این هیاهوی نمایش و مصرف، آن پیام دیرینهی یلدا دارد کمرنگ میشود؛ پیامی که بر همدلی، همگرایی، و دستگیری از دیگران استوار بود. باید به یاد آورد که یلدا نه جشنِ تجمل که آیینِ مهربانی است. نه مسابقهی زیباترین سفره، که فرصتی برای نزدیکی نسلها، برای اشتراک خردهنان مهر و قصههای مادربزرگ.
بهراستی، راز ماندگاری یلدا در چیست؟ در همنوایی آن با جان ایرانی. در این که شب چله یادآور این پیام ساده اما ژرف است که: در نومیدی بسی امید است؛ پایان شب سیه، سپید است. در زمانی که جامعه با فقر، فاصلهی طبقاتی، و انزوای اجتماعی دستوپنجه نرم میکند، بازگشت به یلدای واقعی و مردمی نه تنها یک ضرورت فرهنگی، بلکه یک نیاز انسانی است.
فرجام سخن آنکه، یلدا با تمام افسانههایش، با شعرهای حافظ و افسون چلهگَپه، با مهر پنهان در دل سرما، و با بوی هندوانه و انار، جشن ایستادگی است؛ ایستادگی در برابر تاریکی، بیرحمی، و فراموشی. یلدا جشن زیستن است؛ نه به تنهایی، که در کنار هم.
Links
[1] https://zerk.ir