پایگاه خبری زرک [1] ـ اکبر بابایی مفرد ـ در طول بیش از چهل سال گذشته، استانداری لرستان به یکی از پرچرخشترین کرسیهای مدیریتی کشور تبدیل شده، اما آنچه در این میان دستخوش تغییر نشده، توسعهنیافتگی و محرومیت تاریخی این استان است. آیا زمان آن نرسیده که بهجای تعویض چهرهها، به تغییر رویکردها فکر کنیم؟
تاریخ مدیریت ارشد در استان لرستان، بیش از آنکه یادآور دورههای تحول باشد، روایتگر رفتوآمدهایی است که اغلب بیثمر پایان یافتهاند. از روزهای ابتدایی پس از انقلاب تاکنون، چهرههای گوناگونی بر صندلی استانداری لرستان تکیه زدند؛ برخی با سابقه مدیریتی، برخی با چهرهای سیاسی، و برخی هم بهعنوان سهمیهای در چیدمان دولتها. اما نتیجه این آمد و شدها، بیشتر از آنکه توسعه و تحول باشد، چیزی شبیه به سرخوردگی مکرر مردم از وعدههای ناتمام بوده است.
در دهه ۷۰، «حسین محلوجی» که از او بهعنوان یکی از نیروهای برجسته کابینه هاشمی یاد میشد، سکاندار لرستان شد، اما امیدها به اصلاح ساختاری دوام نیافت. پس از او، «امیر عابدینی» که سابقهاش بیشتر در ورزش بود، راهی لرستان شد؛ اما استانداری با رویکرد ورزشی، برای استانی با زخمهای عمیق اقتصادی و عمرانی، کافی نبود.
با آغاز دهه ۸۰، «احمد انتظاری» آمد و نرفت که «سید محمد جهرمی» آمد تا فصل تازهای از انتظارات بیسرانجام شکل بگیرد. مدیرانی چون «محمدجواد محمدیزاده» و «سید حسن رسولی» نیز اگرچه با رزومههای مشخص معرفی شدند، اما حتی نتوانستند اعتماد عمومی را جلب کنند.
«نورالله عابدی»، «حسین عالی»، و سپس «قربانعلی سعادت»، نیز بدون اینکه چشمانداز روشنی برای لرستان ترسیم کنند، آمدند و رفتند. اگرچه بعضی از آنها تلاشهایی را آغاز کردند، اما تغییرات سطحی و بیبرنامه، دستاورد ملموسی برای مردم نداشت.
در میان این اسامی، شاید تنها کسی که هنوز نامش با احترام در بین مردم شنیده میشود، حبیبالله دهمرده باشد؛ مدیری که هرچند عمر مدیریتش کوتاه بود، اما با رفتار میدانی و پیگیریهای شخصی، نشانی از جسارت و انگیزه را به نمایش گذاشت. هرچند همین رویکرد هم نتوانست ماندگار شود.
پس از او، «هوشنگ بازوند» با سابقهای عمرانی آمد، اما بیشتر به سیاست مشغول شد تا زیرساخت. در دوره بعد، «سید موسی خادمی» با ظاهری آرام اما ترکیبی از انتصابات همجناحی، فضا را برای رانت، زدوبند، و نارضایتی عمومی فراهم کرد. برخی فعالان سیاسی استان آن دوره را آغاز فساد سیستماتیک در مدیریت منابع انسانی میدانند.
در سالهای اخیر، با آمدن «فرهاد زیویار» که اولین استاندار بومی بعد انقلاب لقب گرفت، امیدی هرچند اندک در دل مردم زنده شد. اما او نیز با مجموعهای از مدیران ناکارآمد، انتصابات ضعیف، و تصمیماتی بیاثر، عملاً این امید را به ناامیدی بدل کرد.
اکنون «ابوطالب شفقت» بهعنوان جدیدترین استاندار لرستان منصوب شده؛ مدیری با سابقهای قابل دفاع در برخی حوزهها، اما در برابر انبوهی از مشکلات انباشتهشده در لرستان، نگاهها به او بیش از آنکه همراه با شور باشد، آمیخته با تردید است. مردم دیگر به وعدهها دل نمیبندند؛ آنچه مطالبه میشود، اقدام واقعی و ملموس است، نه حضور در قابهای خبری و جابهجایی بیحاصل مدیران میانی.
واقعیت تلخ این است که لرستان نه کمبود منابع دارد و نه ضعف در استعداد انسانی، اما آنچه همیشه کم بوده، مدیریتی با اراده، چشمانداز و جسارت تصمیمگیری است. مردم خسته از چرخه معیوب آمدن و رفتن مدیرانیاند که هیچگاه در متن درد این استان زیستهاند.
تجربه چند دهه اخیر میگوید که اگر قرار باشد فقط نامها عوض شوند اما الگوهای مدیریتی ثابت بمانند، حتی اگر رئیسجمهور هم استاندار لرستان شود، آش همان است و کاسه همان.
Links
[1] https://zerk.ir