کاش جان دادن مقتول‌ها هم به همین سادگی و سرعت خبرهایشان بود!

کاش جان دادن مقتول‌ها هم به همین سادگی و سرعت خبرهایشان بود!

فاطمه بحری ریحانه عامری رومینا اشرفی

پایگاه خبری تحلیلی زرک ـ ماشا اکبری

دختری با ضربات تبر پدر کشته شد!
 همین قدر زود و سریع و بی زحمت و شسته رفته!

مردی سر زنش را برید!
کاش بریدن سر یک آدم به همین سادگی و سرعت نوشتن و خواندن این خبر باشد!

من شاهد جان دادن آدم های فراوانی بوده ام. مردن و جان دادن پروسه ای آنی و لحظه ای نیست، ضربه هیچ تبر و تیزی هیچ چاقویی وجود ندارد که در یک لحظه مرگ و نیستی را رقم بزند. حتا اگر تیغه آن تبر تباهی بر فرق مقتول فرود بیاید هم مردن و جان دادن دقایقی طول می کشد. حتا اگر فرض کنیم که آن چاقوی لعنتی در یک لحظه پوست و چربی و رگ و گوشت و استخوان را با هم ببرٓد ( که البته چنین نیست) باز هم دقایقی طول می کشد تا خون از بافت های حیاتی تخلیه شود و مرگ اتفاق بیفتد.

گاهی_ و معمولا همیشه_ ضربه اول کاری و کشنده نیست و این است که در خبرها می خوانیم، دختری با ضربات تبر پدرش کشته شد. یعنی آن ضربه اول کجا را نشانه رفته است؟ فرق سر را؟ اما مقتول تقلا کرده و جاخالی داده و تبر به قفسه سینه اش خورده است؟ یعنی پدر صدای شکستن دنده های دختر را شنیده است؟ در فاصله زدن ضربه اول و دوم چه اتفاقی افتاده است؟ دختر ترسیده و رنگ پریده در سه کنج دیوار پناه گرفته است با چشم پر از التماس؟ پدر آیا قبل از زدن ضربه دوم آن صدا را نشنید؟ بابا....آن دختر تا بیهوش بشود و دیگر پدر را نبیند و نشناسد چند ضربه تبر را بر جسم خود حس کرده است؟ کدام ضربه تبر دیگر متوجه نشده است؟

بریدن سر چه تصویر وحشتناکی است. مگر می شود کارد بر گلویت بگذارند و تو دست و پا نزنی؟ جیغ نزنی؟ چنگ نیندازی؟ قاتل خیلی هم که زورمند باشد یک دستش به چاقو و یک دستش به گلوی مقتول. دست و پای مقتول در آن لحظه به چه حالت و رفتار بوده اند؟ بار اول کارد نبریده است؟ دست خوب بر گلو ننشسته است؟ داس کُند بوده است؟ نگاه ملتمس آن زن، آن دختر به پدر، به برادر، به شوهر چه ترجمانی داشته است؟ مُسَلَمَن آن برادر که به خواهرش نگفته است بیا برویم لب رودخانه تا سرت را ببرٓم! لابد آن شوهر قاتل گفته است برویم تا لب شط دوری بزنیم و هوایی تازه کنیم. پروسه کشتن را چطور شروع کرده اند؟ رومینا! یعنی آن پدر دخترش را صدا زده است و بعد نوک داس را فرو کرده در شاهرگش؟

آن پدر کرمانی ناگهانی تبر به دست رفته داخل اتاق و ریحانه را که از ترس بین تخت و کمد پناه گرفته، گیر انداخته است؟

آن مرد لب کارون از پشت زنش را بغل کرده و کارد را کشیده است بر گلویش؟

لعنت به ذهن خیالباف، تا مدت ها خواب های من و هزاران مثل من پر است از این تصاویر وحشتناک. پر است از جیغ هایی بلند. گوش هایمان پر است از صدای شکستن جمجمه. خرد شدن دنده. تا روزها چشممان پر است از جاری شدن خون در کارون، شتک زدن خون از شریان، و تیغه تبری که خون از آن می چکد؟

زندگی اگر آن است که می بینیم و می شنویم،

از ما چه می ماند؟

 

نویسنده: 
ماشا اكبري

مقاله

یادداشت

گزارش

گفتگو

پربیننده‌ترین خبرها

فيلم | بازسازي صحنه قتل ميدان شهدا بروجرد
امروز صبح انجام شد؛
فرمانده نیروی انتظامی الیگودرز خبر داد:
در همایش بزرگداشت روز پرستار؛
فرزند عضو شورای شهر مرکز لرستان بر اثر کرونا درگذشت
.
رییس اداره مسافر راهداری و حمل و نقل جاده‌ای لرستان خبر داد:

چشم سوم